نخل و بلوط
نوشته شده توسط مسلم سلیمانی در وبلاگ شخصی سیزدهم خرداد 1385
من خو گرفته ام با « نخل » و « بلوط »
تا بمانم برای همیشه
با خروش « کارون »
و زلالی « سارون »
«منگشت » صلابت من است
و سپیدی قله های آن صداقت من
سردم چون زمستان « کوهرنگ »
و گرم گرم چون « مرداد » آبادان
« نخل و بلوط » شیرازه من است
« دشداشه » می پوشم
« بلوط » می خورم
و ره به جاودانگی می پویم
« تا کور شود هر آنکه نتواند دید »
به دشداشه چین خورده ام نباید خندید
و به « دبیت و چوغا» یم اگر وصله دار باشد
غروری دارم به وسعت گیتی
و صداقتی به رنگ آسمان
نان جو می خورم
گردن کج نمی کنم
« برنو »ی من از پشت شلیک نمی کند
و «خنجر»م سینه پلیدی را می درد
بلوط سخت کوشی من
و نخل
یادگار غربت مقتدای من است