حقوق و اختیارات مردم ـ 2

کد خبر: ۱۰۶۶۴۴   تاریخ انتشار: ۱۳۸۹/۰۴/۰۸

منبع: سایت تابناک

بخش چهارم ـ حقوق سیاسی:

 
شاید بتوان گفت که مهمترین حقوق مردم در مطالبات سیاسی و مدنی آنها خلاصه می‌شود. در این بخش بر آن هستیم تا طبق رویه بحث جاری حقوق و اختیارات مردم در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی را بر شمرده و وظایف حکومت‌ها را در قبال آنها ذکر کنیم...

مطلب اول: سیمای حاکم اسلامی:
 
شیوه و مدل حکومت اسلامی به وفور در روایات مطرح شده است که سیره پیامبر اسلام (ص) و اهل البیت (ع) مکمل آن می‌باشد. 
در جمهوری اسلامی یک رئیس قوه، وزیر و استاندار به نوعی حاکم اسلامی تلقی می‌شود که همه آنها تحت مدیریت ولایت مطلقه فقیه انجام وظیفه می‌کنند که با عملکرد خود می‌توانند به حکومت اسلامی غنا بخشیده و یا خدای ناکرده زمینه طعن و ایراد دیگران را باز کنند. 
درباره حکومت اسلامی مباحث زیادی از لحاظ تئوری و عملی در زندگی معصومین (ع) وجود دارد که قابل استناد و الگوبرداری است. 
به جرأت می‌توان گفت که هر نوع رفتاری که مخالف سیره و سنت معصومین باشد، اسلامی نبوده و در صورت عمدی بودن، آن مسئول در نظام جمهوری اسلامی صلاحیت نخواهد داشت و برای فرد جایگزین باید هرچه سریعتر اقدام نمود. که با توجه به بحث «شایسته سالاری» که خواهد آمد، بیشتر بدان خواهیم پرداخت. 
برای تبیین هرچه بهتر حقوق و اختیارات سیاسی جامعه (مردم) نخست باید حدود حکومت اسلامی تبیین گردد تا رابطه آن با مردم بهتر بروز پیدا کند. 
 
نوع حکومت و شیوه آن بر اساس قانون بدین شرح است:
 
* جمهور اسلامی‌، نظامی ‌است‌ بر پایه‌ ایمان‌ به‌:
1 - خدای‌ یکتا (لااله‌ الاالله‌) و اختصاص‌ حاکمیت‌ و تشریع به‌ او و لزوم‌ تسلیم‌ در برابر امر او. 
2 - وحی‌ الهی‌ و نقش‌ بنیادی‌ آن‌ در بیان‌ قوانین‌. 
3 - معاد و نقش‌ سازنده‌ آن‌ در سیر تکاملی‌ انسان‌ به‌ سوی‌ خدا. 
4 - عدل‌ خدا در خلقت‌ و تشریع. 
5 - امات‌ و رهبری‌ مستمر و نقش‌ اساسی‌ آن‌ در تداوم‌ انقلاب‌ اسلام‌. 
6 - کرامت‌ و ارزش‌ والای‌ انسان‌ و آزادی‌ توام‌ با مسئولیت‌ او در برابر خدا، که‌ از راه‌:
الف‌ - اجتهاد مستمر فقهای‌ جامع الشرایط بر اساس‌ کتاب‌ و سنت‌ معصومین‌ سلام‌ الله‌ علیهم‌ اجمعین‌
ب‌ - استفاده‌ از علوم‌ و فنون‌ و تجارب‌ پیشرفته‌ بشری‌ و تلاش‌ در پیشبرد آنها
ج‌ - نفی‌ هر گونه‌ ستمگری‌ و ستم‌ کشی‌ و سلطه‌ گری‌ و سلطه‌ پذیری‌، قسط و عدل‌ و استقلال‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اجتماعی‌ و فرهنگی‌ و همبستگی‌ ملی‌ را تامین‌ می‌کند. (اصل‌2)
 
* همه قوانین‌ و مقررات‌ مدنی‌، جزایی‌، مالی‌، اقتصادی‌، اداری‌، فرهنگی‌، نظامی‌، سیاسی‌ و غیر اینها باید بر اساس‌ موازین‌ اسلامی ‌باشد. این‌ اصل‌ بر اطلاق‌ یا عموم‌ همه‌ اصول‌ قانون‌ اساسی‌ و قوانین‌ و مقررات‌ دیگر حاکم‌ است‌ و تشخیص‌ این‌ امر بر عهده‌ فقها شورای‌ نگهبان‌ است‌. (اصل‌4)
 
مدیریت این سیستم حکومتی با توجه به اصل 57 بدین شرح است:
 
* قوای‌ حاکم‌ در جمهور اسلامی‌ایران‌ عبارتند از: قوه‌ مقننه‌، قوه‌ مجریه‌ و قوه‌ قضاییه‌ که‌ زیر نظر ولایت‌ مطلقه‌ امر و امامت‌ امت‌ بر طبق‌ اصول‌ آینده‌ این‌ قانون‌ اعمال‌ می‌گردند. این‌ قوا مستقل‌ از یکدیگرند. 
 
الف: توانایی علمی و جسمی:
 
حاکم اسلامی باید از توانایی علمی و جسمی لازم برخوردار باشد. زیرا داشتن مسئولیت‌های مختلف یا به عبارتی همه مسئولیت‌ها نیاز به علم، درایت و توان جسمی برای پیگیری دارد. 
بنابراین قانون اساسی شرائط رهبری را اینگونه توصیف می‌کند:
 
1 -صلاحیت‌ علمی‌ لازم‌ برای‌ افتا در ابواب‌ مختلف‌ فقه‌. 
2 - عدالت‌ و تقوای‌ لازم‌ برای‌ رهبری‌ امت‌ اسلام‌. 
3 - بینش‌ صحیح‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، تدبیر، شجاعت‌، مدیریت‌ و قدرت‌ کافی‌ برای‌ رهبری‌. در صورت‌ تعدد واجدین‌ شرایط فوق‌، شخصی‌ که‌ دارای‌ بینش‌ فقهی‌ و سیاسی‌ قوی‌تر باشد مقدم‌ است‌. (اصل‌109)
 
در خصوص توانایی علمی و جسمی سرگذشت زیبایی را قرآن درباره «طالوت» بیان می‌کند که خوانندگان را به کتب تفسیر ارجاع می‌دهم اما چکیده آن بدین شرح است:
«طالوت» اسم غیر عربی (عبری یا سریانی) و «علم» است(46) و در لغت به معنی مطلوب بوده و نام «شائول بن قیس» از نوادگان بنیامین فرزند یعقوب نبی (ع) می‌باشد، وی اولین پادشاه بنی اسرائیل است که در بعضی علوم متبحر بوده و دارای جثه‌ای بزرگ، خوش هیکل، قوی، قهرمان و شجاع بوده است. 
نام طالوت دوبار در قرآن آمده است، وی ابتدا شهرتی نداشت و در مصر با پدرش در یکی از دهکده‌های ساحل رودخانه زندگی می‌کرد، نقل است بنی اسرائیل بعد از درگذشت موسی (ع) مرتکب گناهان شده و از فرمان خدا، سرپیچی می‌کردند، خداوند به همین جرم شخصی به نام جالوت را بر ایشان مسلط ساخت، وی بنی اسرائیل را آزار می‌داد و آنها را از سرزمینشان بیرون می‌کرد، احکام تورات را فرو می‌گذاشت از مردم باج می‌گرفت، سرانجام خداوند شمعون یا اشموئیل را بر بنی اسرائیل به پیامبری برگزید. بنی اسرائیل از او خواستند تا رهبر و امیری برای آنها انتخاب کند تا همگی تحت فرمان و هدایت او با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفته خود را بازیابند. 
اشموئیل با آنکه می‌دانست قوم او پیمان شکن هستند و از جهاد سر باز خواهند زد، به فرمان خدا، طالوت را به فرماندهی آنان انتخاب کرد: 
«وَقالَ لَهُم نَبیّهُمْ اِنّ الله قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالوتَ مَلِکاً»(47)
«و پیامبرشان به آنها گفت، خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث و انتخاب کرده است»
 
بنی اسرائیل که سابقه درخشانی در طول تاریخ زندگی‌شان نداشتند، باز دست به بهانه جویی زدند و برای فرمانده و رئیس لشکر امتیازاتی از نظر نسب و ثروت لازم می‌دانستند که در طالوت هیچ‌کدام یافت نمی‌شد. 
نه از خاندان لاوی پسر یعقوب بود که سابقه نبوت داشتند و نه از خاندان یوسف و یهودا بود که سابقه حکومت داشتند، بلکه از خاندان بنیامین، مردی گمنام و تهی دست بود، بنابراین بنی اسرائیل اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم، اشموئیل در پاسخ آنها گفت: 
«قالَ اِنَّ الله اصطَفاهُ عَلَیْکُم وَزادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلمِ وَالجِسمِ»(48)
«گفت خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم وسعت بخشیده است»
 
در این سرگذشت قرآنی، چند نکته حائز اهمیت است:
1) فقط مقام نبوت برای زمامداری کافی نیست
2) برای زمامداری قدرت علمی و جسمی لازم است
3) زمامداری موروثی نیست
4) صاحبان ثروت صلاحیت زمامداری ندارند
 
ب: دلسوز مردم:

قرآن در جاهای گوناگون از پیامبر بزرگوار اسلام تمجید می‌کند. در سوره شعرا آیه 3 می‌فرماید:
«ای رسول ما به خاطر ایمان نیاوردن مردم، نزدیک است که جان [ مقدس] خود را از دست بدهی». 
این درجه از دلسوزی مخصوص اعاظم انبیاء ـ شاید تنها پیامبر (ص) ـ بوده باشد. اما حاکمان اسلامی باید از درجه پایین‌تری در همین راستا برخوردار باشند. 
برای نمونه:
1) شب زنده داری‌اش ترک نشود. 
2) از نظر زندگی از حد متوسط جامعه پایین‌تر زندگی کند. (خانه، تفریح، مسافرت، دارو و درمان، غذا، خودرو و... از حد متوسط جامعه پایین‌تر) اگر نمی‌تواند مسئولیت را وا گذارد. 
3) همه تلاشش برای هدایت جامعه باشد. 
 
ج: صبر و یقین:

حاکم اسلامی باید از صبر و یقین بهره‌مند باشد. 
صبر داشته باشد که عجولانه تصمیم نگیرد. یقین داشته باشد که تسلیم حرف‌هایی که از روی ظن و گمان است نشود. 
قرآن در سوره سجده آیه 24 می‌فرماید:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآَیَاتِنَا یُوقِنُونَ 
مقام امامت مخصوص کسانی است که صابرند و به آیات الهی یقین دارند. 
 
د:حکم به حق:

داود پیامبر خدا بود. اما خداوند به او تذکر می‌دهد که بین مردم بر اساس حق حکم کند. 
یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ (ص آیه 26)
1) داود جانشین خداست
2) به حق در بین مردم حکم کند
3) تابع هوای نفس نشود
4) در صورت تبعیت از هوای نفس گمراه خواهد شد. 
5) عذاب شدید برای هواپرستان
6) علت هواپرستی فراموش کردن روز حساب است
 
هـ: عدم اطاعت از منحرفان:

زمامداران جامعه اسلامی در هر رده‌ای که هستند، باید از قاطعیت برخوردار بوده و هیچ‌گاه تسلیم زیاده خواهی‌های منحرفان (گناهکاران و کافران) نشوند. 
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آَثِمًا أَوْ کَفُورًا (انسان آیه 24)
 
و: ضابطه مندی:

در هر شرایطی ضابطه باید بر رابطه ارجحیت داشته باشد. 
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَی... (نساء آیه 135)
1) قیام کامل برای عدالت. (شتر سواری دولا دولا نمی‌شود!)
2) این عدالت و شهادت برای خدا ممکن است به ضرر شما، پدر، مادر و یا نزدیکانتان باشد. عدالت کامل یعنی اینکه وقتی به نزدیکان خود رسیدی، با دیگران برایت فرق نکند. 
3) توجیه نکنید:
نگویید فلانی که از بستگان من است، آدم فقیری است و باید به او کمک کنم. اگر ضابطه از بین نمی‌رود، کمک کن؛ در غیر این صورت حق نداری او را بر دیگران ترجیح بدهی. 
 
از دیگر ویژگی‌های زمامدار اسلامی می‌توان به شرح صدر (طه 25)، نرمی و ملاطفت (آل عمران 159)، احیاء احکام الهی (حج 41)، و... اشاره کرد. 
 
مطلب دوم: آزادی:
 
قانون اساسی به مسأله آزادی توجه ویژه‌ای داشته است که از جمله می‌توان به موارد زیراشاره کرد:
اصل 2 بند 6 / اصل 3 بندهای 6،7،8،9و14 / اصل 9 و... 
آزادی از جمله واژه‌هایی است که همواره مظلوم واقع شده است. افراد زیادی از قرن‌های گذشته تا کنون سوءاستفاده‌های فراوانی از آن کرده‌اند. اما به راستی آزادی چیست؟ آیا انسان هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد؟ آن وقت اگر کسی به او ظلم و ستمی کرد، فقط با این منطق که «دلش می‌خواهد» کار درستی است و نباید ناراحت شود؟ آن وقت فرق جامعه انسانی با جنگل چه می‌شود؟
 
در همه جای دنیا دریافته‌اند که مطلق العنان بودن انسان، آزادی نیست؛ بلکه می‌بایست ضابطه مند شود. 
اما قرآن در این زمینه چه می‌گوید:
 
الف: نفی عبودیت غیر خدا:

قرآن در این زمینه می‌فرماید:
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران 64)
1) پرستش خدای یکتا:
2) عدم شرک به خدا. کسانی که خدای آنها پول، فرزند، زن، شهرت، مقام و... است، مشرکند. هر چند به ظاهر نماز بخوانند. شرک فقط این نیست که کسی ترک عبادت کند یا به خدا (نعوذ بالله) ناسزا بگوید. 
 
ب: آزادی از ستم:

یکی از مظاهر آزادی این است که انسان زیر یوق ستم نباشد. 
حضرت موسی (ع) در نصیحت خود به بنی اسرائیل رهایی از ظلم و ستم فرعونیان را عین آزادی می‌داند (ابراهیم 6)
 
ج: رهایی از سلطه پذیری:

یکی از اهداف بزرگ همه پیامبران رها کردن مردم از سلطه پذیری ستمکاران و جباران بوده است. 
(آل عمران 79 و اعراف 157)
 
د: محدوده آزادی:
 
در یک جمله ساده می‌توان گفت: محدوده آزادی تا جایی است که ضرر به حقوق مادی و معنوی دیگران وارد نشود. بدیهی است توهین به مقدسات، از جمله حقوق معنوی افراد جامعه می‌باشد ولو این افراد در اقلیت باشند ـ که نیستند ـ اما احتجاج و مناظره علمای هر دین و مذهب در فضای علمی با یکدیگر مانعی ندارد. 
 
1) اظهار تظلم:
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدی‌های دیگران را اظهار کند؛ مگر کسی که مورد ظلم قرار گرفته است. (نساء 148)
 
2) آزاد نبودن برای گناه:
هیچ کس حق ندارد به بهانه آزادی معصیت کند و یا دیگران را بی حرمت. 
(حجرات 11 و انعام 68)
 
3) عدم ورود به حریم خصوصی:
هیچ کس حق ندارد آزادی را بهانه کند و وارد حریم خصوصی افراد شود. فرق ندارد که این حریم خصوصی کدام یک از این موارد باشد: منزل، میز کار، مبایل، ایمیل، نامه، استراق سمع و... 
 
4) اموال به دست سفیهان:
کسی حق ندارد اموال شخصی و دولتی را به دست آدم‌های سفیه و نادان بدهد. سفیه کسی است که توان استفاده صحیح از امکانات را ندارد. درباره اموال دولتی باید گفت که علاوه بر آن، کسی که از امانتداری برخوردار نیست هم نباید از این امکانات برخوردار شود. 
 
هـ: عوامل آزادگی:
 
1) ترک شهوات:
امام علی (ع) می‌فرماید:
هر کس بتواند خواسته‌های نفسانی را ترک کند، آزاده است. (49)
 
2) زهد:
امام علی (ع) می‌فرماید:
کسی که در دنیا زهد (زهد یعنی اینکه در عین توانایی مالی بتواند مثل افراد ضعیف جامعه زندگی کند) بورزد، نفس خود را آزاد و خداوند را خشنود کرده است. (50)
 
3) کسب حلال:
امام علی (ع) می‌فرماید:
از جمله توفیقات شخص آزاده آن است که از راه حلال رزق و روزی خود را به دست آورد. (51)
 
4) دوری از رذایل:
امام علی (ع) می‌فرماید:
انسان آزاده همیشه پاک و از مکر و دغل منزه است. (52)
 
5) منطق و استدلال:
قرآن روی مسأله استدلال و منطق تأکید فراوان دارد. 
امام حسین (ع) خطاب به لشکریان عمر سعد فرمود: اگر دین ندارید لااقل آزاد مرد باشید. 
در منطق اسلام توجه فراوانی شده است که: «به محتوای حرفها توجه کنید نه اینکه ببینید این حرف را چه کسی زده است»
6) جوانمردی:
اسلام روی جوانمردی تأکید فراوان دارد. حتی ناجوانمردی در میدان جنگ را هم بر نمی‌تابد. نمونه آن برخورد حضرت امیر در جنگ صفین (نبستن آب به روی معاویه) و همچنین در کربلا که ابتدا امام حسین (ع) مسلط بر فرات بود، آب را بر روی دشمن نبست و... 
 
مطلب سوم: حق اعتراض:
 
بعضی از کشورها با تاکتیک‌های گوناگون و حتی صرف پول‌های فراوان سعی می‌کنند تا یک گروه «اپوزیسیون» هدایت شده‌ای را در کشور خود پرورش دهند. اما به برکت نظام فکری اسلام، ما به اپوزیسیون سازی نیاز نداریم. فقط باید قدری تدبیر به خرج داد که به معاند و دشمن تبدیل نشود. 
وجود گروه‌های مخالف در کشور و نوع برخورد مسالمت آمیز حاکمیت با آنها، می‌تواند باعث خیر فراوان برای کشور باشد. 
اعتراض از حقوق اولیه انسانهاست. البته اعتراض دارای چهارچوبی است. من در اینجا متعرض نیت اعتراض کنندگان نمی‌شوم. چه نیت خیر داشته باشند یا شر، آنچه که مهم است آن است که اعتراض از یک سیر و مطالبات منطقی برخوردار باشد و در ضمن آن، توهین و تهمت به دیگران روا نشود. 
 
اصل 27 قانون اساس می‌گوید:
«تشکیل‌ اجتماعات‌ و راه‌پیمایی‌ها، بدون‌ حمل‌ سلاح‌، به‌ شرط آن‌ که‌ مخل‌ به‌ مبانی‌ اسلام‌ نباشد آزاد است‌»
بدون شک این اصل برای افراد معترضی است که می‌خواهند مطلبی را بیان کنند. اما چند شرط را می‌توان از دل این اصل در آورد:
1) این تجمع باید بدون حمل سلاح باشد. 
2) مخل به مبانی اسلام نباشد. در خصوص مبانی اسلام صحبت‌های زیادی شده است اما قدر متیقن آن است که؛ بر ضد اصول و فروع دین نباشد. یعنی کسی حق ندارد تجمعی به راه‌اندازد و نبوت، نماز و... را انکار کند و بگوید من معترض هستم که مردم در مساجد نماز بخوانند!
تجمعات مردمی که در اعتراض به عملکرد افراد و نهادهاست هیچ ربطی به مبانی اسلام ندارد و اگر بیم آشوب و حمل سلاح نباشد، مشکلی نخواهد داشت. 
اما در خصوص تجمعاتی که مجوز آن را صادر می‌کنند، این مباحث دیگر مطرح نیست. زیرا با مشخص بودن زمان، مکان و مسئول این تجمعات، می‌توان به خوبی از آثار منفی احتمالی جلوگیری کرد. 
 
الف: نمونه‌های تاریخی اعتراض:
 
در سیره و سنت معصومین (ع) موارد فراوانی یافت می‌شود که خواص و مردم به قول و رفتار اهل البیت (ع) اشکال می‌گرفتند و اعتراض می‌کردند. اما اهل البیت (ع) با حلم و منطق به آنها جواب می‌دادند. 
در زیر نمونه‌هایی را با هم مرور می‌کنیم (53)
 
1) وقتی پیامبر در مرگ فرزندش ابراهیم گریه می‌کرد، به او اعتراض کردند که:
چرا برای مرگ فرزندت ابراهیم گریه می‌کنی؟ مگر نگفتی که ما گریه نکنیم؟ حضرت فرمود: «مرادم گریه نیست. مرادم از نهی، اعتراض و گلایه از خدا بود که نهی کردم. »
 
2) در زمان عمر پارچه‌هایی (برد یمانی) به عنوان غنایم نزدش آوردند و او تقسیم کرد. بعد دیدند لباس خود عمر بلندتر است. مردم از پای منبر اعتراض کردند که مگر سهم خودت را بیشتر برداشته‌ای؟ گفت: نه، بلکه سهم پسرم را خریدم و لباس بلندتری تهیه کردم. 
 
3) اعتراضی که انسان نسبت به خدا دارد بر می‌گردد، به انحرافی که نسبت به او داشته است. یعنی عیب و نقص خودش را به او نسبت می‌دهد و بعد شاکی می‌شود، یعنی انسان از خدا شکایت می‌کند. یک سوء رفتار نسبت به خدا دارد و یک حسن ظن و تعلق نسبت به خودش دارد. این دو وقتی در هم خلط شد، نتیجه‌اش اعتراض نسبت به خدا می‌شود. 
 
4) ابن شهرآشوب می‌گوید: اسحاق کندی ـ که از فلاسفه اسلام و عرب بود و در عراق اقامت داشت ـ کتابی نوشت به نام تناقضات قرآن. امام علیه السلام به یکی از شاگردان او که به محضرش شرفیاب شده بود گفت: آیا در میان شما مرد رشیدی نیست که به گفته‌های استادتان کندی پاسخ دهد؟ شاگرد گفت: ما نمی‌توانیم به استادمان اعتراض کنیم. امام علیه السلام فرمود: از اینجا که برگشتی با استادت به نرمی و مهربانی رفتار کن؛ آنگاه از او سوال کن، آیا ممکن است گوینده‌ای چیزی بگوید و از آن مقصودی غیر از آنچه به ذهن مخاطب می‌آید داشته باشد؟
توضیح: شیوه اعتراض در این حکایت مبتنی بر احترام و مهربانی است؛ اما در عین حال، سوال باید عالمانه پرسیده شود. 
 
5) واقعه بیعت رضوان (54) که حضرت شخصی را فرستاد تا پیامی از آنها در این باره بگیرد، شایعه قتل او به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسید. حضرت عزم جنگ نمود، البته قریش گرفتن و دستگیر کردن فرستاده پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را کار سفیهان خود دانسته و در همان محل پیمان صلحی با پیامبر بسته شد که از جمله شرایط آن این بود که مسلمانان به مدینه برگردند. مردم در اول امر به صلح اعتراض داشته، ولی کم کم فواید آن برای همه روشن شد. 
از برکت همین کار باعث گردید که بیش از پیش مردم به اسلام گرویده و بر شمار مسلمانان افزوده و منسجم‌تر شوند. 
 
6) در زمان رسول الله (ص) آزادی بیان بود، به رسول خدا اعتراض کردند و حضرت پاسخ قانع کننده‌ای داد، ولی در زمان امویه خفقان بود تا جایی که ابوذر و حجر بن عدی را به خاطر اعتراض به اینکه «نباید به حضرت علی (ع) ناسزا گفت» اعدام کردند. 
 
7) وقتی علی (ع) اموال بیت‌المال را مساوی تقسیم می‌کند، اعتراض می‌کنند. می‌فرماید:
 لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُم فَکیفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه (55)
ترجمه: اگر مال شخصی من بود، به طور مساوی تقسیم می‌کردم، اینک این مال، مال خداست [یعنی حساب و کتاب باید پس بدهم و در دست من امانت است، پس به طریق اولی باید مساوی تقسیم کنم]
 
8) شخصی نزد علی (ع) اقرار به سرقت کرد. حضرت پرسید: قرآن بلدی؟ گفت: بله، سوره بقره، را بلدم. حضرت از قطع دست او صرف نظر کرد. مورد اعتراض قرار گرفت که چرا حدود خدا را تعطیل کرده‌ای؟ فرمود: اگر با اقرار بود امام حق دارد به عللی صرف نظر کند، ولی اگر با بینه مطلبی ثابت شد بخشش به کلی ممنوع است. 

توضیح: جواب‌های قانع کننده امام (ع)
 
9) در تنظیم صلح نامه «حدیبیه» اختلاف است، گروهی می‌گویند: شخص حضرت علی (ع) صلح نامه را نگاشت و در آن نوشت که این قراردادی است میان محمد (ص) رسول الله و میان قریش. سهیل بن عمرو نماینده قریش به عنوان «رسول الله» اعتراض کرد و گفت: میان دعوا نرخ تعیین نکن. ما مشرکان مکه این لقب و عنوان را قبول نداریم و باید به جای آن (محمد بن عبداللّه) بنویسی. (56)

توضیح: پیامبر اعتراض مشرکان را وارد دانست. 
 
10) تشویق معلّم: امام حسین (ع) به معلّم فرزندش 1000 لباس و 100 دینار داد، به طوری که مردم اعتراض کردند. فرمود: أَینَ یقَعُ هَذَا مِنْ عَطَائِهِ یعْنِی تَعْلِیمَهُ (57)
توضیح: با این جمله معترضین را قانع کرد که پاداش معلم بیشتر از اینهاست. 
 
11) روزی عرب‌های کوفه به حضرت علی (ع)اعتراض کردند که دور میز شما را یک مشت عجم‌ گرفته‌اند. حضرت (ع) عصبانی شد و فرمود:
«امروز مطالبی را افشا می‌کنم. به منبر رفت و درباره مرفّهان بی‌درد عرب فرمود: آنها روی مخدّه‌های خود مشغول خواب قیلوله هستند در حالی ‌که قومی (عجم‌ها) در گرمای سوزان روز آماده ذکر خدایند. به خدا قسم رسول اکرم (ص) فرمود: روزی همین عجم‌ها و موالی بر سر شما به خاطر اسلام شمشیر خواهند زد، در حالی‌ که در ابتدای امر شما آنها را به اسلام دعوت کردید و به خاطر کفرشان بر سرشان زدید. » (58)
 
12) میان زن عرب و عجم اختلافی پیدا شد. نزد حضرت علی (ع) آمدند و حضرت تفاوتی قائل نشد. زن عرب اعتراض کرد. امام دو مشت خاک در دست گرفت و فرمود: «میان این دو مشت فرقی نمی‌یابم.» (59)
 
13) خوارج و عبرت‌های بی‌شمار:
اشکال حاکی از عدم آگاهی خوارج از شرایط پذیرش حکمیت و داوری حکمین است و فکر می‌کردند، امیرالمؤمنین (ع) دست حکمین را درباره سرنوشت مسلمانان بازگذاشته است تا هر نوع بخواهند تصمیم بگیرند. امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ این اعتراض فرمود: إِنَّا لَمْ نُحَکمِ الرِّجَالَ وَإِنَّمَا حَکمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَینَ الدَّفَّتَینِ لَا ینْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَی أَنْ نُحَکمَ بَینَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ "(نساء/59) فَرَدُّهُ إِلَی اللَّهِ أَنْ نَحْکمَ بِکتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُکمَ بِالصِّدْقِ فِی کتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُکمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا (60)
در پایان ابن کوّا گفت: شما صدق فرمودی. اینک چرا برنمی‌گردی جنگ را ادامه دهی؟ فرمود: منتظرم مدت سر برسد و پس از پایان مدت، مصمم به جنگیدن هستم. در اینجا ابن کوّا و ده نفر همراهش برگشتند و جزو یاران حضرت شدند و از دین خوارج توبه کردند. خوارج بعد از این قصه 2 نفر دیگر را امیر خود قرار دادند و در منطقه نهروان مستقر شدند. بار دیگر امیرالمؤمنین (ع) به سراغ آنان رفت و فرمود: چه دلتنگی از علی دارید. اعتراض داشتند و مطرح کردند، امیرالمؤمنین (ع) به تک تک آنها پاسخ داد. بعد فرمود: مطلب دیگری مانده؟ سکوت کردند و گروهی در حدود هشت هزار نفر صیحه زدند التوبة التوبة و به زیر بیرق ابوایوب انصاری آمدند. امام مجبور شد با چهار هزار نفر باقیمانده بجنگد. جنگ به ظاهر تمام شد، ولی ریشه این حزب در اعماق خانواده ماند؛ البته در بین هشت هزار نفر هم کسانی بودند که از ترس جانشان توبه کرده بودند. 
 
خوارج به عنوان اعتراض به امیرالمؤمنین (ع) در مسجد کوفه جمع شده و در نماز جماعت شرکت نمی‌کردند و گاهی با شعارهای تند و زننده مخالفت خود را علنی می‌کردند. روزی امیرالمؤمنین (ع) مشغول نماز بود که ابن کوّاء (از سران خوارج) در نماز فرادای خود به عنوان اعتراض این آیه را تلاوت کرد: وَ لَقَدْ أُوحِی إِلَیک وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَ لَتَکونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ (زمر-65) (61)
توضیح:
1) حکمین می‌بایست بر اساس یک ضابطه (قرآن) عمل می‌کردند. 
2) مناظره با خوارج، سران آنها و پاسخ قانع کننده
 
14) ام سلمه از کسانی بود که بعد از خطبه حضرت زهرا بلند شد و به ابوبکر اعتراض کرد و ابوبکر به خاطر این اعتراض حقوق یک سال او را از بیت المال فطع کرد. [سفینه، ماده «سلم»]
توضیح: این هم شیوه جواب به اعتراض توسط جناب ابوبکر. 
 
15) عباد بن کثیر به امام صادق (ع) به خاطر لباس فاخر و زیبای امام (ع) اعتراض کرد. امام فرمود: وَیلَک یا عَبَّادُ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ و در مورد دیگر به وضع اقتصادی توده مردم اشاره فرمود که اگر وضعشان خوب باشد چنین و اگر بد چنان خواهد شد. (62)
توضیح:
داستان لباس فاخر امام چند مطلب در بر دارد: یکی: عوض شدن سطح زندگی مردم در زمان امام صادق (ع) بود. و دیگری اگر امام می‌خواست به شیوه جدش علی (ع) رفتار کند چه بسا در چشم مردم تحقیر می‌شد. از این رو در جایی فرموده: من زیر این لباس فاخر، لباس زبر و خشن پوشیده‌ام تا از یاد خدا غافل
هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...