باز گشت به عقلانیت اسلامی

تاریخ انتشار در سایت: ۷ تیر ۱۳۸۹

منبع: سایت باشگاه اندیشه ۱۳۸۹/۰۴/۷

بیاموز از علی راه درستی
مکن با دیگران هر دم درشتی
حقیقت را فدای خود نسازی
مهیا گرددت باغ بهشتی
13 رجب سالروز ولادت پاک آقا امیرالمومنین علیه السلام می باشد.مناسب ترین بحث به نظرم بررسی واژه ی حق و عقلانیت در منطق و سیره ی این امام همام است که گره گشای همه ی مشکلات جهان امروز می باشد.
[شاید کمتر موضوعی، مثل به کارگیری عقل و اندیشه در بیانات علی علیه السلام مورد توجه قرار گرفته باشد...

در سخنان گهربار ایشان، از عقل، به منشأ شرافت و شخصیت انسانی،(1) زیور و زینت آدمی،(2) ریشه و سرچشمه همه خوبیها،(3) عامل سعادت انسانی،(4) ابزار و سلاح همه کارها،(5) درمان و علاج ناکامیها،(6) حیات و زندگی روح،(7) اصل و ریشه دانش و انگیزه فهم و درک انسان(8) و در یک جمله سرچشمه ادب و دینداری(9) و عشق و تعهد و ایمان،(10) یاد شده است. تمام این تجلیلها از عقل، نشانه ارج و عظمتی است که آن حضرت، برای به کارگیری آن در حیات و زندگی انسانها قائل هستند.] برگرفته از مجله رواق اندیشه، شماره 40
به عبارتی اگر همه ی ما (چه در داخل ایران و خارج از آن) به محتوایی که ارائه می شود توجه کنیم، همه ی نابسامانی ها سامان می یابد.
بحث در خصوص بازگشت به عقلانیت اسلامی است. شواهد و قرائن نشان می دهد مسیر تکوینی بشریت در حال تکامل است و به سمت حقیقت و عقلانیت به سرعت در حال حرکت است. دول ظالم و ستمگر در حال دست و پا زدن برای حفظ خود می باشند که نا کام خواهند ماند و وعده ی پیروزی حتمی از آن مستضعفان خواهد بود. (و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض...)

عقلانیت چیست؟
عقل داراى معانى و استعمالات مختلف عرفى فلسفى و دینى است. در متون‏دینى به معناى بعد ملکوتى و الهى انسان و نیز به معناى قوه درک و تفکر که همواره راهبر به سوى خیرات- بویژه خدا و خیر اعلى است- استعمال گردیده: «العقل ماعبد به الرحمن واکتسب به الجنان»(11) این قوه قابل تقویت و تضعیف است. در واقع اگر انسان از این نیرو به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود حاکم ساخته و از آن پیروى کند به تدریج تقویت خواهد شد و هراندازه به آن پشت نموده و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل نماید به تضعیف آن پرداخته است.
قبل از ورود به بحث، موضوع مقابل آن باید روشن شود:

الف: عقلانیت سکولار
براى سکولاریسم در زبان فارسى، معادل‏هایى پیشنهاد شده است، مانند: علم‏گرایى، دنیامدارى، دنیاگرایى، جدا انگارى دین و دنیا، لادینى، عرفى شدن، غیردینى شدن، نامقدس شدن، کنارگذاشتن دین، استغناى از دین.
ریشه سکولاریسم به معناى جدیدش در مغرب زمین با ماکیاول(1527 -1469)شروع مى‏شود. وى هر چند به تبع کلیسا معتقد بود که هدف سیاست، جلب رضایت خداوند است، لکن پرسش دنباله‏دار ماکیاول آن است که چگونه مشخص مى‏گردد که انجام سیاست به خصوصى، خداوند را راضى مى‏نماید؟ آیا ملاک همان مراجعه به کشیشان گذشته است؟ حال آنکه در این زمان بااصلاحات دینى آنها زیر سؤال رفته بودند. از این رو، ماکیاول مطلب دیگرى را پیشنهاد مى‏نماید و آن این‏که آنچه بنده خدا - بشر- را راضى مى‏کند خداوند را هم راضى مى‏کند زیرا خشنودى بنده در خشنودى خداوند خلاصه مى‏شود.
این، سرآغاز سکولاریسم است بدین معنا که «خدامحورى» به «انسان محورى» تبدیل مى‏گردد و آنچه در انسان محک و معیار است، عقل مى‏باشد. بنابراین، ایمان به «اصالت عقل» در فردگرایى به جاى ارزشهاى کلیسایى شکل مى‏گیرد. مشخصه این دوره، اولًا: رهایى فرد از قیود و فشارهاى کلیسا است و ثانیاً شکل گرفتن کشورهاى مستقل)) است.
با تعمیق و توسعه این روند، سکولاریسم مساوى مى‏شود با نفى حکومت دینى و اعتقاد به بشرى بودن کامل امور سیاسى. بر اساس این مفاد، دین از شئون دنیوى انسان جداست و اداره این شئون، اعم از سیاسى و اقتصادى به انسان تعلق دارد و انسان باید در سایه عقل و علم خودش، بدون استمداد از آموزه‏هاى دینى، مناسبات اقتصادى و سیاسى جامعه را سامان دهد. از سوى دیگر، سکولاریسم، آرمان‏ها و غایات و ارزش‏هاى سیاسى و اجتماعى بشر را کاملًا دنیوى مى‏بیند و از این رو در راه شناخت این اهداف و ارزش‏ها و راه وصول به آنها، هیچ نیازى به استمداد و تمسک به دین وجود ندارد.
اگر بخواهیم ماهیت سکولاریسم را بطور فشرده و خلاصه مطرح کنیم باید بگوییم: سکولاریسم یعنى:
1- عمل کردن بر وفق انگیزه‏هاى غیردینى
2- تفسیر کردن جهان و حیات و انسان بر حسب مفاهیم و مقولات غیردینى
3- کشف استقلال مقولاتى چون علم، سیاست، فلسفه، هنر، علوم، نهادهاى اجتماعى از دین.
براى آشنایى بیشتر، شمایى از تأثیر سکولاریسم را در فعالیت‏هاى اجتماعى خاطر نشان مى‏سازیم.
در جامعه سکولار:
1- باید مجلس قانون‏گذارى «لائیک» باشد چرا که در جامعه سکولار دیگر خلاف شرع مطرح نیست. از این رو معنا ندارد که در مجلس قانون‏گذارى کسى بگوید این، خلاف شرع است.
2- در مدارس، تعلیم دین بطور کلى ممنوع است و یا اگر هم باشد، تنها به صورت یک آموزش فردى و شخصى است، نه اجتماعى. بنابراین، آزادى دینى تنها در حد یک امر فردى مجاز است نه بیشتر.
3- دین عصرى مى‏شود چرا که از آنجا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهاى فنى و علمى سامان مى‏دهد، نهادهاى دین نیز تحت تأثیر این جریان قرار مى‏گیرند و در نتیجه، نهادها و رفتار دینى نیز به نحوى روز افزون تحت نفوذ ارزش‏ها و معیارها و ضوابطى درمى‏آید که در جامعه غیردینى رواج دارد.

ب: اساس عقلانیت اسلامی
حال با شناخت مختصری که از عقلانیت سکولار بدست آوردیم باید عقلانیت اسلامی را شرح دهیم. پر واضح است هر مقدار از عقلانیت اسلامی فاصله بگیریم و یا با رفتار خود سبب پارادوکس گردیم، به همان میزان عقلانیت سکولار پیروز میدان خواهد بود.
در واقع اساس عقلانیت اسلامی « حق مداری » است که ضمن تعریف مختصری از حق به برخی از نمونه های حق مداری اشاره و تا حدودی توضیح خواهم داد.
حق به معناى: در میان طریق راه رفتن و راستى و درستى را دنبال نمودن و از روى حکمت چیزى را در جاى خود قرار دادن است. و تبعیّت از حق و حق مدارى در باب اندیشه و نظر، مجهز گشتن به سلاح منطق و مزیّن شدن به جامه ى یقین و دورى از مغالطه کارى و خیال بافى و پرهیز از تبعیت اشخاص، به جاى تبعیّت از قول حق و درست است و در باب عمل، محاسبه ى نفس، بندگى، خداترسى و یاد مرگ و قیامت، سلوک در طریق حق مى باشد و مسلماً وقتى حق براى انسان آشکار شد اهل حق، ملازمان و یاران حق و حقیقت اند.

1- سرزنش از عدم تفکر:
قرآن کسانی را که اهل تفکر و تعقل نیستند را سرزنش می کند:
هل یستوی الاعمی والبصیر...(12)
در واقع تمام معارف و احکام الهی در قرآن بر پایه عقلانیت تبیین می گردد.که بدون آن نه می توان دین را فهمید و نه فهماند.

2- جایگاه علم و اندیشه:
تقریبن دوسوم آیات قرآن مباحث استدلالی، تأمل، تفکر، تعقل و... را رقم می زند.اسلام مردم را سه دسته می داند. عالم، دانشجو و خاشاک روی آب.
پس بدون تجهیز به سلاح علم ودانش نمی توان به جنگ سکولار رفت.

3- مبارزه با خرافه:
خرافه گرایی و خرافه پرستی انسان را از حقایق و درک معارف دور می کند.همواره یکی از تاکتیکهایی که نظام سکولار وارد جوامع اسلامی کرد «خرافه سازی» بود. ابتدا شایع می کردند که فلان کار فلان ثواب و اثر را دارد و بعد از مدتی به شکل سندی، وضعی و محتوایی بر آن اشکال می گرفتند و ثابت! می کردند که همه ی دین به همین منوال است.

4- مبارزه با سلطه:
عقلانیت اسلامی هر گونه سلطه ای را رد می کند. نه باید زیر بار سلطه رفت و نه بر دیگران سلطه راند.حتی اگر حرف حقی داشته باشد آن را با منطق و استدلال پیش می برد. فقط در برخی موارد حق تعرض دارد که در فقه دارای بحث مفصلی است و همه ی علما « جهاد ابتدائی» را از شئونات معصوم (ع) می دانند.

5- نقد بر اساس حق:
هر انسانی حق نقد دارد. اما نقد کردن دارای شرائطی است. در نقد تهمت، دروغ، خلاف واقع نباید باشد.در واقع این نقد باید بر اساس حق باشد.ملاحظه ی دوست، فامیل، هم حزبی، جایگاه و مقام افراد را نباید داشت.
نقد برای نمایاندن عیوب است.اینکه نقاد باید پیشنهاد هم بدهد، حرف درستی نیست.اگر نقاد پیشنهاد ارائه دهد بهتر است و اگر نه، وظیفه ی کارشناسان و مشاوران است که راه حل بیندیشند.
مثلن طفلی خبر می آورد که به عده ای راه زن به روستای بالا حمله کرده و ممکن است سمت روستای ما هم بیاید. حال بزرگان این روستا به خاطر اینکه آن طفل راه حل مقابله را نمی دهد، پدیده ی وجود راه زن را نا دیده می گیرد؟ و یا اینکه طفل را توبیخ می کند؟
نقدی که پرده از حقیقت بر ندارد به کار ناید. و مردمانی که نقد منصفانه را گردن ننهند نشایند.

6- مجازات وتشویق بر اساس حق:
تبعیض در مجازات، تخفیف، تشدید، همچنین تشویقها و پاداشهای ناعادلانه جامعه را به ستوه می آورد. « ظلم خراب کننده ی حکومت هاست» و امروزه می بینیم که مردمان بسیاری از نقاط دنیا با حاکمان خود همراه نیستند و بعضی در تلاش تا آن را سرنگون کنند.

7- نقش ایمان و تقوی:
حقیقت ایمان، اعتقاد قلبى به وجود خدا و تمام صفات کمال وى و وجود قیامت و نبوّت پیامبران راستین و امامت رهبران معصومین و حبّ قلبى نسبت به خدا و اولیاء خدا و دین خدا و بغض نسبت به کفر و دشمنان خداست.
و تقوى این است که انسان از آنچه براى سعادت و کمال وى زیان بخش است خویشتن را مصون داشته و با انجام اوامر الهى و ترک نواهى خدا که رستگارى کامل انسان در تمام شؤون زندگى وابسته بدان است خود را از تباهى و عذاب و کیفر خداوند برحذر دارد.
پس ایمان حدّ قلبى دین و دارنده آن مؤمن و تقوى حدّ عملى مکتب و دارنده آن متّقى است. همچنان که اسلام حدّ ذهنى مکتب و پذیرنده آن مُسلم نامیده مى شود.

ج: اساس انحراف از حق:
مهمترین عواملى که انسان را از عبودیّت و حقیقت باز مى دارد و اعمال انسان را از جهت خدایى و رضاى الهى دور مى کند بدین قرار است:

1 - نفس و هواهاى نفسان:
آنجا که انسان به پیروى از خواسته ها و هواهاى لجام گسیخته و بى حّد و خصر نفس گردن مى نهد، از اوامر الهى و رضاى خدا فاصله مى گیرد. در روایتى آمده است:«اعدى عدوّک نفسک التّى بین جنبیک؛ بزرگ ترین دشمن تو نفس تو که در بین دو پهلوى تو قرار دارد، مى باشد».

2 - دنیا و جلوه هاى آن:
آنجا که انسان آخرت را در نظر ندارد و همه همّت خود را دنیا قرار مى دهد، نعمت ها و برخوردارى هاى آن در نظر انسان جلوه مى کند و تمام همّت او به دست آوردن آنها مى شود و در نتیجه به اوامر الهى گردن مى نهد. در روایتى آمده است:«حبّ الدّنیا راس کلّ خطیئة؛ حبّ دنیا اصل تمامى خطایا و گناهان است».

3 - مردم و تمجیدهاى آنان:
آنجا که انسان صرفاً به خاطر تعریف ها و تمجیدهاى مردم اقدام مى کند، چه بسا براى کسب رضاى مردم، رضایت خدا را نادیده مى گیرد. همچنان که در برخى از روایات به این امر اشاره و از آن نکوهش شده است.

4 - شیطان و وسوسه هاى او:
کار شیطان و ایادى او اینست که انسان را وسوسه کنند، هواهاى خفته نفس را بیدار کنند، جلوه هاى دنیا را در نظر انسان تزیین کنند و حرفها و تجدیدهاى مردم را در نظر انسان بزرگ و مهم جلوه دهند، و به طور کلّى به اغوا و فریب انسان بپردازند و با وسوسه، سه عامل انحراف مذکور را کارسازتر و مؤثرتر گرداند.

5- عدم تهذیب نفس:
وقتی انسان مهذب نشد و خود را به دست هواهای شیطانی سپرد کم‌کم صفات رذیله در او رشد می‌کند تا جائی که نمی‌تواند بین حق و باطل تشخیص و تمیز دهد.«یاایهاالذین امنوا اِن‌ْ تتقواالله یجعل لکم فرقاناً» « ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از (مخالفت فرمان‌) خدا نپرهیزید برای شما وسیله‌ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می‌دهد، (روشن بینی خاصی که در پرتو آن‌، حق را از باطل خواهید شناخت‌(13)

6 - لقمه حرام‌:
تأثیر لقمه حرام در این زمینه تا حدی است که امام حسین در واقعه کربلا بعد از سخنرانی و اتمام حجت با دشمنان‌، در ظهر عاشورا در مورد دلیل عدم تأثیر سخن حق در دل آنان فرمودند: می‌دانم چرا سخنان حق من در شما اثر نمی‌کند. زیرا شکم شما از حرام پر شده است‌.

7 ـ طمع و حب دنیا:
با یک نگاه اجمالی به زندگی فرماندهان و بزرگان سپاه یزید در واقعه کربلا و مطالعه ابعاد شخصیتی آنان‌، فهمیده می‌شود که تمام آنها به طمع ریاست و حب دنیا دست به چنین کاری زدند.

8 - عدم بصیرت و نداشتن قدرت تجزیه و تحلیل‌:
چنانکه در واقعه کربلا مردم عوام‌، به طمع بهشت بر علیه امام حسین شمشیر زدند. شریح قاضی از درباریان یزید فتوا داده بود که‌: هر کس با امام حسین بجنگد بهشت بر او واجب می‌شود.

9- عـلـل اجـتـماعى:
اوضاع و احوال اجتماعى نامطلوبى که در پاره اى از جوامع پدیدمى آید و متصدیان امور دینى نقشى در پیدایش یا گسترش آنها دارند، در چنین شرایطى بسیارى از مردم کـه از نظر تفکر عقلانى ضعیف هستند و نمى توانند مسائل رابدرستى تجزیه و تحلیل کنند و علل واقـعـى رویـدادهـا را تـشخیص دهند، این نابسامانیها را به دلیل دخالت دینداران در وقوع آنها، بـحساب مکتب و دین مى گذارند و چنین مى پندارند که اعتقادات دینى، موجب پیدایش اینگونه اوضـاع واحوال نامطلوب شده است لذا از دین و مذهب بیزار مى شوند مثلا در عهد رنسانس اروپا رفتارهاى ناشایست کلیسائیان در زمینه هاى مذهبى و حقوقى و سیاسى، عامل مهمى براى بیزارى مردم از مسیحیت و بطور کلى از دین و دیندارى گردید.

10 – شبه ها:
عـلـل فـکرى یعنى اوهام و شبهاتى که به ذهن شخص مى آید یا از دیگران مى شنود و دراثر ضعف نـیـروى تـفـکر و استدلال، قدرت بر دفع آنها را ندارد و کمابیش تحت تاثیرآنها قرار مى گیرد و دست کم موجب تشویش و اضطراب ذهن و مانع از حصول اطمینان ویقین مى گردد. این شبهه ها خود به شکلهای مختلفی بروز می کنند، از جمله:
شبهات مبنى بر حـس گـرایى، شـبـهـات ناشى از عقاید خرافى، شبهات ناشى از تبیینهاى نادرست و استدلالهاى ضـعـیـف، شـبهات مربوط به حوادث و رویدادهاى ناگوارى که پنداشته مى شودخلاف حکمت و عدل الهى است. شـبهات ناشى از فرضیه هاى علمى که مخالف با عقاید دینى تلقى مى شود و شبهاتى که مربوط به پاره اى از احکام و مقررات دین بخصوص در زمینه مسائل حقوقى و سیاسى است. و همچنین نوع رفتار حاکمان، مصلحت اندیشی های شخصی، بی توجهی به حق و عدالت، سکوت در برابر انحراف و...

11- عـلـل روانـى:
یعنى انگیزه هایى که ممکن است براى بى دینى و گرایش به الحاد در شخص وجود داشـتـه بـاشـد، هر چند خودش از تاثیر آنها آگاه نباشد و مهمترین آنهاراحت طلبى (در مقابل زحـمت تحقیق و پژوهش در دین) و میل به بى بند و بارى (درمقابل قبول مسئولیتهایى که دین به عهده انسان گذاشته، و جلوگیرى دین ازهواپرستى) است.
و...

پى‏نوشت‏
* در بعضی جاها از نرم افزار «پرسجو» مطالبی را وارد کرده ام.
1ـ اسرار البلاغه، ص 90. "الشرف بالعقل و الادب لا بالاصل و النسب."
2ـ کراجکی، کنز الفوائد، ج 1، ص 199. "زینة الرجل عقله."
3ـ آمدی، پیشین، ص 35. "العقل ینبوع الخیر."
4ـ همان، ج 2، ص 114. "کمال المرء عقله."
5ـ همان، ج 1، ص 42.
6ـ مستدرک نهج البلاغه، ص 184. "و کلّ الحرمانِ بالعقل."
7ـ ابن ابی‏الحدید، پیشین، ج 20، ص 287. "و العقل حیاة الروح."
8ـ آمدی، پیشین، ص 102. "العقل اصل العلم و داعیة الفهم."
9ـ آمدی، پیشین، ص 81. "الادب و الدین نتیجةٌ العقل."
10ـ همان، ج 2، ص 264. "ما آمن المؤمن حتی عقل."
11- کافى ج 1 ص 11 ح 3)
12- انعام 50
13- انفال / 29

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...