چرا افراطیون عصبانی اند؟!
چرا افراطیون عصبانی اند؟!
این یاد داشت در سایتها و روزنامه های متعددی منتشر شد که بخشی از آنها در ذیل آورده می شود.
http://www.rezaee.ir/fa/pages/?cid=8634
http://narenjesabz2.blogsky.com/1388/10/19/post-300/
Emja SiaSi
پایگاه خبری تحلیلی حاشیه
پایگاه خبری تحلیلی ملت Mellatnews.ir
آنچه اینک نمایش داده می شود به نقل از سایت دکتر محسن رضایی است:
جستجو کدخبر: ۸۶۳۴تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۸ - ۱۲:۴۷ نسخه چاپی
تحلیلی پیرامون نامه دکتر رضایی به رهبر معظم انقلاب و حواشی آن
چرا افراطیون عصبانی اند؟!
اگر می گوئید طرفداران یک کاندیدای خاص هتاکان ظهر عاشورایند ، که آنها نشان دانند چند میلیون نفرند و تا الآن مجوز راهپیمایی نیز نگرفته اند. آیا آن چند میلیون هتاک اند؟ بین یک اقلیت چند صد نفره لائیک که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و معترضین، مرزی و فرقی قائل نیستید؟...
باسمه تعالی
چرا افراطیون عصبانی اند؟!
این یاد داشت در سایتها و روزنامه های متعددی منتشر شد که بخشی از آنها در ذیل آورده می شود.
http://www.rezaee.ir/fa/pages/?cid=8634
http://narenjesabz2.blogsky.com/1388/10/19/post-300/
Emja SiaSi
پایگاه خبری تحلیلی حاشیه
پایگاه خبری تحلیلی ملت Mellatnews.ir
آنچه اینک نمایش داده می شود به نقل از سایت دکتر محسن رضایی است:
جستجو کدخبر: ۸۶۳۴تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۸ - ۱۲:۴۷ نسخه چاپی
تحلیلی پیرامون نامه دکتر رضایی به رهبر معظم انقلاب و حواشی آن
چرا افراطیون عصبانی اند؟!
اگر می گوئید طرفداران یک کاندیدای خاص هتاکان ظهر عاشورایند ، که آنها نشان دانند چند میلیون نفرند و تا الآن مجوز راهپیمایی نیز نگرفته اند. آیا آن چند میلیون هتاک اند؟ بین یک اقلیت چند صد نفره لائیک که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و معترضین، مرزی و فرقی قائل نیستید؟
بقلم: مسلم سلیمانی
نامه جنجال برانگیز آقای رضایی را از زوایای مختلف باید بررسی کرد ، اگر چه بنده نیز نسبت به بعض ادبیات به کار رفته در آن انتقاد دارم و باور دارم که اگر آقای دکتر رضایی می خواست خود را بین دو لبه قیچی افراطیون جناحین قرار دهد موضوعات بهتر و کاربردی تری وجود داشت...
مطالب ذیل بدون اشاره به منتقدان و مخالفان و مفهوم نامه تقدیم حضور خوانندگان عزیز می گردد:
(کسانی که ملاحظه کرده اند مرجع ضمائر را تشخیص خواهند داد)
1- حضور مردم:
هیچ جناحی حق ندارد حضور مردم را مصادره کند. زیرا طرز لباسها و چهره های مردم در محکوم کردن هتاکی ها نشان می دهد که هر کس که به امام حسین (ع) ارادتی داشته در حد توان با حضور خود، هتاکان را مورد لعن و سرزنش قرار داده است. چنین مصادره ای ناجوانمردانه خواهد بود.
پس وجود چهره های مختلف نشان از یک وحدت عمومی دارد که حتمن باید به فال نیک گرفت و با بهره مندی از فرهنگ عاشورا به این غائله ی چند ماهه که جز ضرر برای کشور و خسران اخروی در آن نیست،پایان داد.
حضور مردم دو جواب «نه» را در پی داشت:
یکی: به هتاکان لائیک که تعداد آنان در کشور بسیار نا چیز است
دوم:قشری نگران ، صنفی گرایان و مصادره کنندگان خوارج مسلک که فقط حرف و قرائت خودشان را عین صواب می دانند.
« ظاهرش چون بوذر و سلمان بود – باطنش همچون ابو سفیان بود»
2- چه کسانی خواهان پایان بخشی نیستند؟
نکته کلیدی حل معمای مباحث انتخابات همین جاست. که جا دارد دستگاه های سیاسی و قضایی و مجلس با تشکیل یک کارگروه از افراد غیر متعصب جناحی با قاطعیت و صراحت به این موضوع بپردازند و هر کس که از عوامل این فتنه می باشد و یا ریشه ی فتنه ها به او بر می گردد را بدون هیچ گونه ملاحظه در یک دادگاه زنده به جرائمش رسیدگی و حکم صادر نماید.
چرا یک گروهی از هر گونه تهمتی که می زند باکی ندارد و باز خواست نمی شود؟ چرا این گروه غیر از خودشان را فریب خورده و منافق و کافر می دانند؟ حال آنکه رقیب فضایی برای بیان حرفهایشان ندارند.
چرا به جای دستگیر کردن اهل قلم با آنان مناظرات مطبوعاتی گذاشته نمی شود؟ مگر در جنگ نرم نباید با روش نرم جنگید؟ مگر آنکه قائل باشید که در جنگ نرم باید با روش سخت! مبارزه کرد.
اگر یک اهل قلم دستگیر شود نتیجه قهری آن ناتوانی در برابر استدلال اوست و با دستگیر شدنش اندیشه اش گسترش می یابد.
اگر واقعن متوجه شدیم بعضی قلمها مثل قلم « شلمغانی» (1)است که قانون و شرع راه مجازات را مشخص کرده است.
چه کسانی در پرتو این آشوب ها عیوبشان آشکار نشد؟ چه کسانی در این اغتشاشات ناکارآمدی شان مغفول ماند؟و...
من هم معتقد به وجود جریان فتنه که می خواهد میراث انقلاب اسلامی و امام راحل ( که همان اصل مترقی ولایت فقیه است ) را به یغما ببرد هستم ولی فرق من با کسانی که گوشهایشان را بسته اند و یک طرفه فکر و قضاوت می کنند در این است که جریان فتنه یک سر به دست دشمنان بیرونی و قسم خورده نظام دارد و یک سر در جریان افراطی قدرت طلب که جز لکه دار کردن حیثیت افراد و ناکارآمدی چیزی در چنته خود ندارد. من متعرض نیت آنان نمی شوم شاید نیتشان خیر است اما اثر وضعی رفتار آنان آب در آسیاب دشمن ریختن است که اگر آگاهانه این کار را می کنند در واقع اینان مصادیق « عبدالله بن زبیر(2) ، عبیدالله بن عباس(3) ، عمر بن حجاج(4) ، شبث بن ربعی تمیمی(5) و...» می باشند.
اصحاب حقیقی حسین (ع) از اخلاص و آگاهی (بصیرت) برخوردار بودند و در مقابل (دشمنان سر سخت) از کینه لبریز و دل در گرو دنیا داشتند. دسته سوم افراد مذبذب، مردد، قدرت طلب ، سود جو و دنیا طلبان بودند.
حضور چند میلیونی مردم شاید این را به نمایش بگذارد که ما مردم هر سه گروه شما را می شناسیم!
جریان فتنه که افراطیون هر دو جناح را در بر می گیرد با هم در از بین بردن این نظام ولایی سهیم هستند.
3- دشمن شناسی:
دشمن شناسی به این نیست که هر موضعی دشمن گرفت تو عکس آن موضع را داشته باشی. دشمن شناسی به این است که در میان حرفهای حق دشمن از چه زاویه ای به شما لطمه وارد شود. اینکه رضایی را محکوم کنیم که دشمنان حرفهای تو را تکرار کرده اند که منطق غلطی است. زیرا رسانه ها حتی خطبه های نماز جمعه تهران را منعکس می کنند. به عبارت دیگر آیا ما حق مطلق و دشمن باطل مطلق است؟
در کلام معصومین این مطلب فهمیده نمی شود. امثال :« اطلب العلم و لو بالصین ...»
آنچه که در فرهنگ تشیع آمده این است که : دشمن نباید تسلط پیدا کند.و این تسلط پر واضح است که از نظر سیاسی در امور ما دخالت نکند. از نظر اقتصادی دخالت نکند تا وابسته به او نشویم و ما مزه تلخ وابستگی را در گذشته چشیده ایم. از نظر فرهنگی تسلط پیدا نکند که هویتمان بر باد نرود.
در دو زمینه اول راه نفوذ دشمن سخت تر است. اما در زمینه سوم که به مباحث فکری و فرهنگی بر می گردد با استفاده از ابزار در اختیار دشمنان و از این طرف ضعف مقابله فکری دستگاه های فرهنگی و خصوصن صدا و سیمای ما ، این مسیر را پر خطر کرده است.
4- هتاکان و معترضان:
در نامه دکتر رضایی این مرز به خوبی دیده شده است. اما ظاهرن افراطیون میل ندارند که در این مورد شفافیت صورت بگیرد.
آقایان عزیز که خودتان را خدای استلال و فهم و شعور می دانید! آیا بین یک اقلیت چند صد نفره لائیک که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و معترضین، مرزی و فرقی قائل نیستید؟
اگر می گوئید طرفداران یک کاندیدای خاص هتاکان ظهر عاشورایند ، که آنها نشان دانند چند میلیون نفرند و تا الآن مجوز راهپیمایی نیز نگرفته اند. آیا آن چند میلیون هتاک اند؟
اگر فقط افراد قلیل هتاک در ظهر عاشورا طرفدار آن کاندیداست پس او عقبه ای ندارد. یک مجوز بدهید تا طرفدارانش را فرا بخواند و از شدت کمی افرادش خجل شود! آن وقت هم معلوم می شود که اعوانی ندارد و هم به راحتی شناسایی می شوند و عده قلیل بر هم زن نظم عمومی و جامعه به مجازات لازم برسند.
اما خوب می دانید که این حرفهایتان فرا فکنی است.و دنبال شفافیت نیستید. رضایی می گوید با معترضین به وحدت و تفاهم برسیم نه با هتاکان. آنوقت، این قدر آیه و روایت می آورید که «اسلام با نفاق» جمع نمی شود.
هتاکان باید به اشد مجازات برسند اما معترضین هم بتوانند با حفظ خطوط قرمز در رسانه ملی و نشریات به بیان دیدگاه و مناظرات بپردازند.تضارب آرا ضامن بقای نظام و بالا رفتن شعور عمومی جامعه خواهد بود.
این گناهی نا بخشودنی است که ما هتاکان را از معترضان ( به حق یا نا به حق)جدا نکنیم.
راستی چرا وقتی یکی از همفکران شما در توحید خدا شک می کند او را مورد نقد جدی قرار نمی دهید؟!
پانوشت:
(1) محمد بن علی شلمغانی (از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)
ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقری و ابن ابی العزاقیر، با سواستفاده از موقعیتش در نزدحسین بن روح، که امامیه وی را نایب امام غایبشان میدانند، طرفدارانی را جلب و فرقه جدیدی را در تشیع بنانمود. پیروانش را عزاقریه میگویند.
او از مردم روستای شلمغان از حومههای واسط و یکی از قاریان قرآن در آن جا بود. او از اصحاب حسن عسکری(ع) امام یازدهم شیعیان بود. شلمغانی میکوشید تا برخی از وکلای امامیه و خاندان ایشان را به پذیرش آیین حلولیه و تناسخ ارواح متقاعد سازد. لذا پس از مدتی اعلام داشت که روح محمد(ص) در جسم سفیر دوم (محمد بن عثمان)، و روح علی بن ابیطالب(ع) در جسم سفیر سوم (حسین بن روح) و روح فاطمه زهرا(س) در جسم ام کلثوم (دختر سفیر دوم) حلول کردهاست. در همان حال شلمغانی از طرفداران خود میخواست تا این راز را فاش نسازند، زیرا عقیده حق است.[۱]
[ویرایش] عقاید و پیروان
شلمغانی در نزد خاندان بنی بسطام،[۲] از موقعیت بالایی برخوردار بود و این امر به خاطر نزدیکی او به حسین بن روح نوبختی، سومین نایب از نواب خاص حضرت مهدی(عج) بود.
«ام کلثوم» دختر ابوجعفر، محمد بن عثمان عمری (نایب دوم) چنین میگوید:
«ابوجعفر ابن ابی العزاقر (شلمغانی) نزد بنی بسطام محترم و موجه بود، زیرا شیخ ابوالقاسم حسین بن روح - رضی الله عنه - مقام او را در نزد مردم محترم و بزرگ میداشت. او هم از این سابقه، سوء استفاده کرد و موقعی که از طریق حق برگشت همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل میکرد. بنی بسطام هم، سخنان او را میپذیرفتند. هنگامی که خبر آن به حسین بن روح رسید، نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آن را بهتان بزرگ دانست و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی نهی کرد. آنگاه دستور داد که او را لعنت کنند و از وی دوری جویند. ولی بنی بسطام سخن حسین بن روح را گوش ندادند و در ارادت به شلمغانی ثابت ماندند.
علت آن هم این بود که شلمغانی به بنی بسطام میگفت:
«آنچه من به شما گفتهام، سری بود که آن را فاش ساختهام. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم، ولی اکنون که آن را فاش نمودهام، از مقام اختصاصی که یافته بودم، محروم شدم و با وجود اینکه رابطه نزدیکی با وی داشتم، مرا از خود دور میکند. آن «سر» امر عظیمی بود که کسی جز فرشته مقرب و پیغمبر مرسل یا مؤمنی که امتحان داده، قادر به نگهداری آن نیست.» شلمغانی با این سخنان، سابقه خویش را نزد آنها محکمتر کرد و مقامی بزرگ یافت. وقتی که این خبر به حسین بن روح رسید، مکتوبی مبنی بر لعن او و دوری از وی و کسانی که از سخنان او پیروی مینمایند، و در دوستی او باقی ماندهاند، برای بنی بسطام فرستاد. آنها هم نامه را به شلمغانی نشان دادند و او سخت ناراحت و منقلب گردید.سپس گفت: «اینکه حسین بن روح گفتهاست، مرا لعن کنید، در معنی خیلی بزرگ است! به این معنی که، لعنت به معنای دور گردانیدن است و «لعنه الله» یعنی، خداوند او را از عذاب و آتش دور گردانید و بنابراین، من هم اکنون مقام خود را شناختم!» آنگاه صورتش را به خاک نهاد و گفت: «این سخن را کتمان کنید و به کسی نگویید!»
ام کلثوم میگوید: «روزی به خانه مادر ابوجعفر بن بسطام رفتم. او از من استقبال نمود و مرا بسیار احترام کرد، به طوری که خم شد پای مرا بوسید، ولی من نگذاشتم و گفتم: ای بانوی من! نمیگذارم؛ زیرا پابوسی، کاری بس بزرگ است. وی گریست و گفت: چرا این طور از تو احترام ننمایم، با اینکه تو فاطمه زهرا (علیها السلام) هستی!!
گفتم: چطور من فاطمه زهرا هستم؟ گفت: شیخ [یعنی محمد بن علی شلمغانی] در این باره سری به ما سپردهاست. پرسیدم: چه سری به شما سپرده؟ گفت: او از من پیمان گرفته که آن را افشا نسازم، میترسم اگر آن را بازگو کنم، خدا مرا عذاب کند. من به وی اطمینان دادم که آن را به کسی نخواهم گفت، ولی پیش خود، شیخ ابوالقاسم حسین بن روح را استثناء کردم.
آنگاه گفت: شیخ ابوجعفر (شلمغانی) به ما گفتهاست که، روح پیغمبر (ص) به پدر شما محّمد بن عثمان و روح امیرالمؤمنین (ع) به بدن شیخ ابوالقاسم حسین بن روح و روح فاطمه زهرا(س) به تو منتقل شده است!! بنابراین، ای بانوی ما چرا تو را بزرگ ندانیم؟!
من گفتم: این چه حرفی است؟ مبادا آن را باور کنی که همه دروغ است.
گفت: این سری عظیم است، شلمغانی از ما پیمان گرفته، که برای هیچ کس نقل نکنیم. بانوی من! خدا نکند که در این خصوص عذاب شوم. اگر شما مرا وا نمیداشتید که آن را افشاء کنم، نه برای شما و نه برای احدی بازگو نمیکردم.»
ام کلثوم میگوید: «هنگامی که از نزد آن زن بیرون آمدم، به خدمت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رسیدم و آن داستان را به اطلاع وی رساندم شیخ ابوالقاسم به من وثوق داشت و به گفته من اعتماد میکرد. در این وقت فرمود: ای دختر من! بعد از این ماجرا، دیگر به خانه این زن مرو، اگر نامه یا قاصدی نزد تو فرستاد، قبول مکن و به از این به دیدن او مرو. این حرفها کفر به خدا و الحادی است که این مرد ملعون (شلمغانی) در دلهای این مردم وارد نموده، تا از این راه بتواند به آنها بگوید که [نهایتا] خدا او (شلمغانی) را برگزیده و در وی حلول کردهاست. [۳][۴]
[ویرایش] فرجام
این حکایت، در میان طایفه بنی نوبخت شیوع یافت و شیخ ابوالقاسم هم، به تمام شیعیان نامه نوشت و ابو جعفر شلمغانی را لعنت کرد، و مردم را از معاشرت با وی و دوستداران او، کسانی که گفته او را قبول میکردند یا با وی سخن میگفتند، بر حذر داشت، تا چه رسد که او را دوست بدارند. سپس توقیعى منسوب به صاحب الزمان خطاب به نایبش و در لعن شلمغانی و دورى از او و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی او باقى مىمانند، منتشر شد و نسخههای آن در دیگر شهرها و بلاد دست بدست گردید.» [۵][۶] [۷]
شلمغانی سرانجام در سال ۳۲۲ق اعدام گردید. اگرچه او همعصر و نزدیک به « اعلان دعوی حلاج » در سال ۲۹۹ق بود اما بسیاری از تواریخ به « فتنه شلمغانی » از وی یاد میکنند.[نیازمند منبع]
آلبسطام نیز تا روزگار جناب حسین بن روح در خط مستقیم تشیع بودند ولی در اختلافات میان ایشان و شلمغانی جانب شلمغانی را گرفتند[۸] و تا پایان کار شلمغانی در سال ۳۲۲ق جزو هواداران او بودند[۹] و از آن پس نیز همچنان نام وابستگان به آنها در صفوف فرقه «عزاقریه» دیده میشود. طرفداران شلمغانی بنام فرقه «عزاقریه» شناخته میشده و حداقل تا سال ۳۴۰ق در بغداد حضور داشتهاند.[۱۰]
[ویرایش] پانویس
1. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۲
2. خاندان بسطام یکی از خاندان نامدار قدیم بودهاند که در دستگاه خلفای بغداد و امرای اطراف سالیانی عهدهدار پارهای از مشاغل مهم دیوانی بودهاند و از آن خانواده ابوالعباس احمد بن محمد بن بسطام و پسرانش ابوالقاسم علی و ابوالحسن محمد به آل فرات بستگی داشتند و ابوالحسین محمد داماد حامدبن عباس وزیر بود. این طایفه ابتداء مثل آل فرات از فرقه امامیه طرفداری میکردند ولی پس از قیام شلمغانی پیرو عقیده او شدند و به همین جهت قاهر خلیفه در سال ۳۲۲ق مأمورین مخصوص گذاشت تا خانههای ابوالقاسم علی و ابوالحسین محمد را تحت نظر بگیرند. (خاندان نوبختی؛ ص ۲۳۲)
3. http://www.balagh.net/persian/pro_ahl/12/01/07.htm
4. الغیبه[شیخ طوسی]، ص ۴۰۳، حدیث ۳۷۸
5. الغیبه[شیخ طوسی]، ص ۴۰۳، حدیث ۳۷۸
6. غیبة طوسی. ص ۲۵۱
7. توقیع ناحیه مقدسه در لعن شلمغانی
8. مکتب در فرآیند تکامل ص ۳۳۳ (غیبت شیخ ص ۲۴۸)
9. کامل ابن اثیر ۲۹۰:۸
10. مکتب در فرآیند تکامل ص ۳۳۳ (غیبت شیخ ص ۲۴۸)
(2) وی مصداق روشنی از جاه طلبان و حسودانی بود که کناره گیری آنان از نهضت علوی و حسینی ، ضربات سختی را به جبهه ی اهل حق وارد کرد . او از همان ابتدای دوران خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به تحریک طلحه و زبیر پرداخت و در برپایی فتنه ی جمل نقش مهمی ایفا کرد . یکی از مهم ترین دلایل ریزش زبیر از جبهه ی حق به نظر امام علی (علیه السلام ) ، سُستی اراده و تسلیم شدن به نظرات جاه طلبانه ی فرزندش عبدالله بود .
(3) عبیدالله بن عباس برادر ابن عباس و پسرعموی امیرالمؤمنین می باشد که از سوی ایشان، حاکم بخشی از یمن بود. در اواخر دوران خلافت امیرالمؤمنین ، سلسله تجاوزهایی از سوی معاویه به مناطق مختلف شیعیان صورت گرفت که بسیاری از آنها به فرماندهی بسر بن ارطاه بود. در یکی از این تجاوزات، به مکه و طائف و سپس به یمن حمله کرد. در مکه همسر عبیدالله و دو فرزند او سلیمان و داوود را گرفتند و به دستور بسر، سر فرزندانش را از تن جدا کردند.
هنگامیکه سپاه کوفه مقابل سپاه معاویه قرار گرفته اند، معاویه درصدد برآمد سرداران سپاه را بفریبد.
برای این کار شایعاتی را پخش کرد مبنی بر اینکه امام حسن درخواست صلح کرده است. پس از ان از عبیدالله خواست که ملاقاتی با هم داشته باشند و در آن ملاقات گفت: اگر به ما ملحق شوی از سرداران ما خواهی بود و یک میلیون درهم به تو خواهم داد. نصفش را وقتی به ما ملحق شدی و نصف دیگرش را هنگامی که به کوفه وارد شدم، خواهی گرفت. سپس معاویه به دروغ گفت: حسن بن علی از من درخواست صلح کرده و کار را به من واگذار کرده است.
پس از این ملاقات، عبیدالله شبانه به معاویه ملحق شد. فردا صبح مردم برای نماز صبح در لشگرگاه حاضر شدند، اما اثری از فرمانده شان نبود و در آنجا بود که قضیه بر ملا شد.
(4) از سران سپاه عمر سعد و فرمانده جناح راست در کربلا.وقتى عمر سعد مىخواستشب عاشورا به امام حسین«ع»مهلت ندهد،اعتراض کرد و گفت:اگر از دیلم بودند و اینتقاضا را مىکردند،سزاوار بود که مهلت دهى.وى در روز عاشورا هم در درگیرى،مسلم بن عوسجه را غافلگیرانه به شهادت رساند.
(5) او نیز در کنار حجار بن ابجر ، قیس بن اشعث ، یزید بن حارث و سایر رؤسای قبایل شیعی کوفی از امام حسین (علیه السلام ) برا ی آمدن به کوفه دعوت کرده بودند ، یکی از مصادیق ریزش های جبهه ی حق است. وی در طول جنگ صفین از فرستادگان امام علی (علیه السلام ) به سوی معاویه و نیز از عوامل شکست مذاکرات صلح بود . برخی موّرخین نیز می گویند که او از کسانی به حساب می آمد که علیه عثمان وارد عمل شد و سپس در زمره ی خوارج درآمد و علیه امام علی (علیه السلام ) موضع گیری کرد . در جریان به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام ) نیز دست داشت ، ولی بعدها با مختار ثقفی برای خون خواهی امام (علیه السلام ) همراهی کرد و مدّتی فرمانده نیروهای امنیتی در کوفه شد و عاقبت در جریان قتل مختار هم شرکت جست!
شبث بن ربعی آن چنان شخصیت متغیّری داشت که در واقع هر ناظری را به تعجّب وا می داشت . اوحتّی پس از قیام امام حسین (علیه السلام ) به شکرانه و شادی شهادت آن حضرت به دست امویان ، مسجدی در کوفه ساخت . و همواره یکی از مظاهر نفاق به حساب می آمد که سرانجام در سن80 سالگی در کوفه مُرد.
انتهای پیام/
نظرات بینندگان:
*با سلام؛
اگر غیر از این انتقاد ها چیزی دیگری می دیدید باید تعجب میکردید. این منتقدین سطحی نگر در راستای اهداف خویش گام بر میدارند. متن تمامی نامه های دکتر رضایی ساده و قابل فهم برای همگان میباشد. اینکه اینان از پس جملات صریح ایشان، آرایه های ادبی می یابند، مشق شبی است که می بایست آن را در مدرسه و دانشگاه می آموختند.
با کلمات حجیم و مشکل سعی در به اثبات رساندن نیمچه سواد خویش دارند. در حالیکه همه بر این واقفند که تمامی اندیشمندان بزرگ دنیا کسانی هستند که مطالبشان قابل فهم برای همه باشد نه این نو سوادان.
*باسلام
برادر ارجمند جناب سلیمانی و سردار عزیز جناب دکتر محسن رضایی
من و شما و... همه در اشتباه هستیم
آنها برحق اند. با این تفاوت که آنها از اسلام و انقلاب سلیقه ی خودشان حرف می زنند و ما و امثال ما از اسلام رسول الله(ص) و راه امام و شهدا و نجابت ایرانی سخن می گوییم.
در اسلام محمد(ص) هند جگرخوار هم اجازه عفو بخشش می یابد.
ولی در اسلام قراردادی و سلیقه ای این مسلمان نماها، «دیگر مالک اشترها - سلمان فارسی ها - ابوذرها - مقدادها» جایی ندارند و بقول خودشان محسن رضایی و امثالهم مهره های سوخته هستند.
در اسلام قراردادی و سلیقه ای باید به «توحید هم شک کرد تا اسلام آنها ماهیت پیدا کند».
آنها با گذشت 1400 سال هنوز نظری بر حدیث علی (ع) نینداخته اند که فرمود: اگر پست و مقام و دنیا ماندنی بود به ما نمی رسید».
آنها با روی کردن ماهیت اسلام سلیقه ای خویش توسط همین مردم بیداردل و آگاه، برای همیشه در جوار یزید و یزیدیان محشور و مشهور خواهند شد.
مطمئن باشید عزت حسینی شامل کسانی خواهد شد که با نیت الهی راه اسلام را انتخاب نمایند.
سیدمحمدجواد پردستان
*باسلام. منشا فساد ظاهری، فساد باطنی است. بی احترامی به خداوند و معصومین(ع) ناشی از بی معرفتی است. کی و چی باعث فساد باطن و بی معرفتی در یک جامعه است؟ یه پسر 17 ساله که عاشورا پاکوبی میکنه، اصلاً نمیدونه عاشورا یعنی چی.
عزیز !! اونایی که دم از شناخت دارند، تو ظلمتند. توی همه جناهها (راست - چپ - میانه) مخالف اولی تو تکبر است. دومی تو حسادت. سومی تو عافیت طلبی. چهارمی تو قمه زنی. (به قول آقای هاشمی ارادت تان به امام حسین ع را با عمل به قرآن نشان دهید) بعد قران میگوید که کی اعدام بشه، کی آزاد و کی زندان. و ریشه یابی بشه این آشوبها. شاید محکی باشد برای برنامه های بهتر برای بقائ اسلام و جمهوری اسلامی ایران.
*کاملا موافقم , درود بر دکتر رضایی و این تحلیل واقع گرایانه!
*با کارهایی که افراطیون در هر دو جناح (خصوصا اکنون در جناح راست و با پشتیبانی صداوسیما) انجام میدهند دل مردم عاشق نظام به درد می آید و ما برای خود متاسفیم که در نهاد آموزش و پرورش هشت ساعت ضمن خدمت گذاشته اند و دارن انواع توهینها در این کلاسها به انسانهای انقلابی می کنند و به زور می خواهند فکر معلمان را عوض کنند. ولی معلمان همه افسوس می خورند از این بحثهای یکطرفه.
*آیا اقای موسوی - خاتمی وکروبی و محتشمی و... لائیک هستند؟ اگر نیستند چرا موضع روشن نگرفتند و محکوم نکردند. حتما تندرو نیستند که محکوم نکردند.
*با سلام به اعتقاد حقیر نمیشود با براندازان نرم.نرم برخورد کرد.
*احسنت احسنت احسنت